میدونی گاهی روزگاری بر آدم میگذره که ........
دیشب بود داشتم به خودم . و به اتفاقاتی که یکی پس از دیگری دچارش میشم . ....... و خدا فکر میکردم .
باید ............ باید یه رابطه ی خداو بندگی توش پیدا کرد ...باید .
چون وجدانن توی به وقوع پیوستن هیچ کدومش من نقش مهمی نداشتم .
.....خستم .خسته . نپرس چرا .
آخه دیگه داره از چند وقت تبدیل میشه به خیلی وقت . آره ... خیلی وقته که درب مشکلات به روم باز شده . خیلی وقته دردو زخمهای زندگیم یکی پس از دیگری ظهور میکنند .
میدونی میخوام یه اعترافی کنم .
خدا همیشه دریای لطف مرحمتش را به روم باز گذاشته . و .....و من ......
من آخرش یه بنده معمولی خدا هستم. خب تو هم بهم حق بده . گه گاهی یه گناهایی بزرگ یا کوچک مرتکب شدم .(معصوم که نیستم)
میدونی دیشب به این نتیجه رسیدم .
که من گاهی مرتکب گناه شدم . کوچیک یا بزرگ . و کم کم به انجام دادنش معتاد شدم .که هر کدومش هرچند هم که کوچیک بوده باشه روی روح من تاثیر میگذاشته . و این تاثیر هرچی اون گناه تکرار میشده عمیق تر شده .
این روند معمول زندگیم بوده تا زمانی که به واسطه بروز یه مشکل در زندگیم روند عادی زندگیم عوض میشده . و چنان من رو مشغول میکرده و روم تاثیر گذار بوده که اصلا از مسیر قبلی زندگیم که انجام اون گناه هم جزوش بوده جدا میشدم . ...... خلاصه اینکه یه جورایی بعد از اون اتفاقات تلخ توی زندگیم خود به خود مسیر زندگیم از رهی عبور میکرد که اون گناه بخصوص شاملش نمیشد . (و این اتفاق با ارتکاب گناه دیگری تکرار شده ...)
آخرش اینکه باز خدا رو شکر که با اتفاقات تلخی که مثل منی حقم بوده لطفش رو شامل حالم میکنه . و ......
یه دعا .
خدایا خودت صبر و تاب تحمل امتحاناتی رو که دچارم میکنی بهم عنایت کن .
خدایا شعور درک امتحانات و اتفاقاتی که در مسیر زندگیم زخ میده رو بهم عنایت کن .
خدایا کمکم کن تا به غیر تو توکل نداشته باشم . که کمک خواستن از تو احساس عزت و یاری خواستن از بنده هات احساس ذلت بهم میده .
دلم تا چند یارب خسته باشد
در لطف تو تا کی بسته باشد
دلتنگم خدای من ....دل تنگ . بهاری که گذشت ....... شاید سخت ترین بهار عمرم بود