شب ششم .... اون روی سگیم.

 

اون روی سگیم بالا بود و اومدم پای نت .

            

اصلا اومدم ای نت تا مشغول بشم و اینقدر با این خانواده ی معظم کلله نگیرم .

به محض اینکه آن شدم لیست آفلاین های بی سروته بعضی این حضرات انقلابی ردیف شد جلوم . تازگی با یک فصل دعوا از شر یکیشون راحت شده بودم . حالا یکی دیگشون تا دیده فلسطین داغ شده لیست کرده هرچی از هرجا پیدا کرده و برای همه فرستاده .

شب عید بود مثلا .

اون از مثلا مادرجونمون . که با ته تقاریشون که من اسمشو گذاشتم گربه چی ( برای اینکه مدام در حال بوسیدن و لیسیدن مامانجونشونن) ما رو توی راه پله ها جا گذاشتن و گاز ماشین رو گرفتن و رفتن خونه ی داداش جونشون مهمونی ........... و وقتی برگشتن فرمودن . اااا راست میگین . شوما ها هم میخواستین بیایین ؟ من متوجه نشدم . ( حالا خوبه دوبار از توی آیفن بلند تووی کوچه داد زدم صبر کنین ما هم داریم میاییم و همون گربه چیشون فرمودن ما دیرمون میشه . رفتیم .

این هم از خان داداشمون . که مردشور ریخت بسیجیشو ببرم . رفته قاتی اینا . معلوم نیست تا نصف شب کجاست . با کی میگرده . چیکار میکنه . که خونه که میرسه فقط قصد و قرض و مرضش حرص دادن ماهاست . من روو بهش نمیدم . ولی اون آبجی توو سری خورم جلوش فقط کوتا میاد . خب به من ربطی نداره . بعضیا تووسری خور بار میان . ولی من امشب دیگه گذاشتم اوون دنده و یه چهارتا لیچار هم بارش کردم . وقتی با اینکه من توی اتاق پای تلوزیون بودم چراغها رو خاموش کرد و رفت .

این هم از امید آخرم . پدرم .

میدونی خیلی وقته خودم رو بی مادر میبینم و میدونم . قضیش باشه برای یه شب دیگه .

دیدیم اینا که فهمیدن من اعصابم خورده مدام دارن جلوی من رژه میرن و کرم میریزن . گفتم خودم رو با نت مشغول کنم .

آنلاین شدم .........

ای خاک بر سر منه الاغ که خیر سرم اومدم آروم بشم . تازه یکی از راه رسیده و نرسیده پاشو گذاشته رو دمم من .

هرچی میام کوتاه بیام نمیشه .

دیدم مدام داره زر میزنه . گفتم اصلا به من چه فلسطینیا دارن میمیرن . به درک .

دیدم اونم اون روش بالا اومد که تو بیغیرتی . تو فلانی تو بهمانی .

الآن یادم نیست دقیقا چی گفتم . چی شنیدم . ولی حرفایی زدم که اگه آروم بودم و آدم هرگز نمیزدم . که هیچ . مطمعنا عکسش رو هم میگفتم . چون معتقد بهش بودم . ولی خب . وقتی پا برهنه رو اعصاب آدم راه میرن بهتر از این نمیشه .

به درک .

اصلا اومده بودم توی نت تا راحت بشم . برام مهم نیست با کی کلله گرفتم . چی گفتم . به درک . مهم نیست . من این آدمها رو نه هیچ وقت دیدم . و نه قصد دیدنشون رو دارم . این آدمهام خیلی حالیشون بود - که نبود - میفهمیدن نباید کاری کنن که به قول خودشون پاچشون رو بگیرم ..........

               

آره این آخرین آف لاینی بود که ازش گرفتم .

این مشکلاتت رو اول حل بکن . یه کم ریلکس بشو بعد بیا توو نت پاچه بگیر .

 

شب پنجم .....و خواستگاری ....

 

  

خری آمد به سوی مادر خویش


بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش


برو امشب برایم خواستگاری


اگر تو بچه ات را دوست داری


خر مادر بگفتا ای پسر جان


تو را من دوست دارم بهتر از جان


ز بین این همه خرهای خوشگل


یکی را کن نشان چون نیست مشکل


خرک از شادمانی جفتکی زد


کمی عرعر نمود و پشتکی زد

 


بگفت مادر به قربان نگاهت


به قربان دو چشمان سیاهت


خر همسایه را عاشق شدم من


به زیبایی نباشد مثل او زن

 


بگفت مادر برو پالان به تن کن


برو اکنون بزرگان را خبر کن

 

 


به آداب و رسومات زمانه


شدند داخل به رسم عاقلانه


دو تا پالان خریدند پای عقدش


یه افسار طلا با پول نقدش


خریداری نمودند یک طویله


همانطوری که رسم است در قبیله

 


خر عاقد کتاب خود گشایید


وصال عقد ایشان را نمایید


دوشیزه خر خانم آیا رضایی


به عقد ایشان در نمایید


یکی از حاضرین گفتا به خنده


عروس خانم به گل چیدن برفته


برای بار سوم خر بپرسید


که خر خانم سرش یکباره جنبید


خران عرعر کنان شادی نمودند


به یونجه کام خود شیرین نمودند


به امید خوشی و شادمانی


برای این دو خر در زندگانی

 


..................................